عشق شادیست عشق آزادیست عشق آغاز آدمیزادیست

وبلاگم چطوره؟

آمار مطالب

کل مطالب : 24
کل نظرات : 0

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 2
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 63
بازدید سال : 292
بازدید کلی : 16288





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 63
بازدید کل : 16288
تعداد مطالب : 24
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


<
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : موج و ساحل
تاریخ : پنج شنبه 26 بهمن 1391
نظرات

گریه کن مرد ، مگه از سنگه دلت

گریه خوبه ، وقتی که تنگه دلت

گریه کن مرد ، گریه خالیت می کنه

گاهی اشک حالی به حالیت می کنه

گریه کن مرد ، وقتی از غصه پری

وقتی از عالم و آدم می بری

گریه کن مرد ، جای بغض تُو گلوت

رد شو از پیچ و خمای روبروت

گریه بد نیست ، آخر حادثه نیست

گریه کن که اشک مرد فاجعه نیست

بسّته مرد ،دلتو راحت بذار

خیلی سخت نیست ، خم به ابروهات بیار

این غرورت مرگ و تاراج توئه

گریه کن مرد ، گریه معراج توئه

تعداد بازدید از این مطلب: 357
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


نویسنده : موج و ساحل
تاریخ : سه شنبه 24 بهمن 1391
نظرات

روزها فکر من این است و همه شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟

ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست

به هوای سر کویش پر و بالی بزنم

از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟

به کجا می روم آخر ننمایی وطنم

مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا

یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم

نه به خود آمدم این جا که به خود باز روم

آن که آورد مرا باز برد در وطنم

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

 

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 310
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


نویسنده : موج و ساحل
تاریخ : سه شنبه 17 بهمن 1391
نظرات

همسرم بی نهایت ........................ 

بی انتها............ دوست دارم

 

دوست دارم

 

تعداد بازدید از این مطلب: 236
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


نویسنده : موج و ساحل
تاریخ : سه شنبه 17 بهمن 1391
نظرات

 

در ازل پــرتو حــسـنـت ز تــجــــلــــي دم زد
عشق پيدا شد و آتش به همه عــالــــم زد

جلوه اي كرد رخت ديد ملك عشق نداشت
عـــين آتش شــد ازين غـــيرت و بــر آدم زد

عقل مي خواست كزان شعـله چراغ افروزد
بـرق غــيــرت بدرخــشيد و جـهان بر هم زد

مـــدعي خــواست كه آيد به تــمــاشاگه راز
دســـــت غيب آمد و بر ســـينه نامــحرم زد

ديــگران قــرعه قـــسمت همه بر عيش زدند
دل غــمــديده مـــا بود كــــــــه هم بر غم زد

جــان عــلوي هــوس چــاه زنخدان تو داشت
دســـــت در حــلقه آن زلف خــم اندر خم زد

حافظ آن روز طرب نامه عشق تو نوشت
كــه قـــلم بر ســــر اســـباب دل خرم زد

 

دوست دارم ک جان

 

تعداد بازدید از این مطلب: 318
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


نویسنده : موج و ساحل
تاریخ : سه شنبه 17 بهمن 1391
نظرات

 

 

سه چیز چیز را با احتیاط برداریم : قدم ,قلم ,قسم

 

سه چیز را پاک نگه داریم: جسم ,خیال ,لباس

 

از سه چیز کار بگیریم: عقل ,همت ,صبر

 

سه چیز را نشکنیم : دل ، قسم ، پیمان

 

سه چیز را هرگز نخوریم : حسرت، افسوس ، غصه

 

خود را به سه چیز آلوده نکنیم: خیانت ، قمار ، اعتیاد

 

از سه چیز خود را دور نگه داریم: حسادت ، حماقت،غرور

 

با سه چیز کار انجام ندهیم : ترس ، ریا ، غضب

 

از سه چیز فرار کنیم : تنبلی ، شک ، تعصب

 

 سه چیز را  راحت نریزیم: اشک ،خون ، آبرو

 

به سه چیز عادت نکنیم : دوست ؛ تلویزیون، اینترنت

 

از سه چیز نون نخوریم : دزدی، قرض ، تملق

 

سه کار را زیاد انجام دهیم: زیارت ، عبادت ، سیاحت

تعداد بازدید از این مطلب: 416
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : موج و ساحل
تاریخ : چهار شنبه 11 بهمن 1391
نظرات

اینکه یک روز اومد دم در کلاس تا دیدمش خودم را جم و جور کردم چشمش به من افتاد منم سر صحبت رو باز

کردم و  جزوه آمار رو که ترم پیش حذف کرده بودم خواستم وقتی می رفت...

پرسیدم: کی شما رو ببینم و جزوتون رو بیارم.یه لحظه سکوت کرد...

به صورت نا خود آگاه و بدون نقشه قبلی گفتم: اگر میشه شمارتون رو داشته باشم...و...

از یه اتوبان راه بند آمده مسیر را شروع کردیم و به یک کوچه باغ ساده رسیدیم...آرامش...

تا به حال لذت عاشقی را اینچنین حس نکرده بودم...

اینجاست که شاعر میگه:

عشق شادیست

عشق آزادیست،عشق آغاز آدمیزادیست...

 

تعداد بازدید از این مطلب: 399
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : موج و ساحل
تاریخ : چهار شنبه 11 بهمن 1391
نظرات

هوا ملس شده بود مثل یه آبنبات  ترش و شیرین ، تو دانشگاه که بودیم فاطمه امد کتاب قرائت قرآنو بهم داد، بهم گفت ساحل من این ترم کتابتو دادم دست امید( پسر خواهرش) – در یک رشته و در یک سال وارد دانشکده شده بودن-  غیبتتو کردیمو  تا صبح خندیدیم! به خودم جبهه گرفتم،ابروی راستمو کمی بالا دادمو گفتم:  اونوقت   چرا ؟!!!!!!!!!!!!!!!

گفت: هر جای این کتابو دیدیم با ماژیک خط کشیدی مهم... مهم  ... بسیار مهم

گفتم: اینکه خنده نداره فاطمه

گفت :آخه  کدوم دانشجویی دیدی که انقدر یه کتابو گاز گاز کنه در عرض سه ماه کل کتاب پاره بشه

منم بهم بر خورد  ، تو دلم گفتم آدم چقدرمیتونه قدر نشناس باشه به جای دست درد نکنی نشسته شب امتحان  موضوع  خنده پیدا کرده و منو مسخره کرده اونم با اون پسره ی بابراس( موهای فرفری) .حالا که اینطور شد من عمرا دیگه بهش جزوه بدم.... قبل از اینکه حرفی بزنه  کتابو از دستش گرفتم .

گفت: چیکار میکنی ساحل؟

گفتم: همینکه تا صبح جای دست درد نکنی مسخرم کردی بسیار سپاسگذار، تا من باشم به کسی خوبی نکنم.

فاطمه آب دهانشو فرو داد ، چادر سرشو مرتب کردو به روی خودش نیاورد ... بینومون حرفی ردو بدل نشد. توحیاط دانشکده بودیم که به فاطمه گفتم داره کلاسمون شروع میشه بهتره بریم وگرنه با تاخیر غیبت میخوریم....

وارد دانشکده که شدیم به فکرم رسید که کتابو به یکی از دوستام بدم ... جلوی  دوتا از دوستامو گرفتم.

 گفتم : گرچه این کتاب ظاهر مناسبی نداره اما حداقل میتونه یک ترم کارتونو انجام بده ... اما مشخصا اونها هم مث من پاس کرده بون... کتاب تو دستم بود تا اینکه به طبقه دوم رسیدم ... روبه روی گروه کشاورزی یکی از پسرای هم گروهیمو دیدم-موج- بهش گفتم : سلام _(نه اسم نه فامیلیشو بلد بودم)

 گفت: سلام

بهش گفتم شما قرائت قرآنو پاس کردی؟

گفت: نه... با لبخنی آرام و متین

گفتم: این کتاب مال شما.... دستموو دراز کردم و بهش کتابو دادم.

نگاه گرمی به سمتم نشانه رفت ،( گرچه به ظاهر آدمی هستم که احساساتمو مخفی میکنم اما از داخل حس کردم داغ شدم )

گفت: ممنونم خانمه....، اتفاقا دیشب خواب دیدم از قرائت قرآن نمره 20 گرفتم . چقدر جالب  تعبیر شد... چه زود..... ممنونم ممنونم

دیگه ما بین ما دوتا حرفی ردو بدل نشد و یا بهتر بگم ندیدمش

 

تعداد بازدید از این مطلب: 256
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : موج و ساحل
تاریخ : یک شنبه 1 بهمن 1391
نظرات

The spaces between your fingers were created so that another’s could fill them in

فاصله بین انگشتان برای این ایجاد شده است که انگشتان فرد دیگری آن فاصله را پر کند

 

تعداد بازدید از این مطلب: 366
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


دلنوشته های موج و ساحل.... به وبلاگم خوش آمدی لطفا دنبال نظر گذاشتن نباشد چون دلی هست که برایم نظر بگذارد....


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود